مهر 1388(830 مجموع کلمات موجود در متن) (650 بار مطالعه شده است) 
گفتار 236
• در اول مشروطیت مردم ایران نمی دانستند چه می خواهند. اما می دانستند چه نمی
خواهند؟

• بر دوستی دوستان اعتماد نیست تا به تملق دشمنان چه رسد. هرکس دشمن کوچک را
حقیر شمارد، بدان ماند که آتش اندک را مهمل گذارد.
• لبخندهای لاغر خود را ذخیره می کنم؛ باشد برای روز مبادا. اما کسی چه می داند
شاید امروز روز مبادا باشد.
• علم؛ روشنایی و توانایی می بخشد. ایمان؛ عشق و امید و گرمی. علم ابزار می سازد
و ایمان مقصد. علم سرعت می دهد و ایمان جهت. علم توانستن است و ایمان خوب خواستن.
• گرد رود از پی خوبان دل من معذور است ـ درد دارد چه کند از پی درمان نرود
3 مهر 1388
گفتار 237
• دو نهاد دانشگاه و حوزه... این دو نظام باید آسیب شناسی شود. دانشگاه و حوزه
عقیم اند. ما نظریه پرداز نداریم. اکنون این دو نهاد کارمند سازی می کنند.

• مردم همه صاحب لوله کشی فطرتند. مقاومت پیش ساخته و این مقاومت لازمه عبادت
خداوندی است. در سرزمین فطرت فقط کلمه و شجره طیبه می روید و توحید بهترین رزق است.
• چرا همه زینت به دست چپ داری؟ گفت راست را زینت راستی تمام است.
• اگر دشمنی با دشمنان خدا نباشد، انسان کم کم با دشمنان معاشرت می کند، رفیق می
شود و بعد خودش شیطان می شود. با دشمنان خدا باید یک سیستم دفاعی داشت. نباید در
برابر ان لبخند زد.
• وای بهمن پیری با او چه کرد ـ چشم او بی نور و دندان بیخته ـ گیسوان چون پنبه، لب
آویخته ـ لقمه نانش بود اما دندانش نبود ـ دست بود اما به فرمانش نبود
10 مهر 1388
گفتار 238
ایام شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد

• کتاب دوست (قرآن) بر ما نازل شده. کتاب دوست نزد ماست. ما را دعوت به کوچ و
هجرت کرده. با خواندن این کتاب چرا قصد هجرت نمی کنیم؟ چرا به سوی او نمی رویم؟
• وحدت تشیع و تسنن به معنای حذف باورهای یکدیگر نیست.
• خانه دوستان بروب و در دشمنان مکوب.
• سه قوه عقل، شهوت و غضب در نهاد همه انسان ها هست. وقتی این سه نیروی حیاتی در
صراط مستقیم حرکت کنند، قوه شهوت به عفت، قوه غضب به شجاعت و قوه عقل به حکمت تبدیل
می شود.
• دوست نزدیکتر از من به من است ـ آن عجب تر که من از وی دورم ـ چه کنم با که
توان گفت که دوست ـ در کنار من و من مهجورم
17 مهر 1388
گفتار 239
• هشام به مکه آمد. خیلی شلوغ بود. کسی به او راه نداد که حجر را ببوسد. ولی
امام سجاد (ع) که آمد. همه راه باز کردند. ولایت وقتی که وارد می شود، ابتدا روی
قلب ها اثر می گذارد، بعد روی دیده ها... هشام پرسید: این کیست؟ فرزدق گفت: این
فرزند مکه، فرزند بدر و حنین و فرزند فاطمه (س) است...

• سلیقه را نباید محکوم کرد.
• نفرین بر نامردها... دلش را با آبرویش یک جا بردم! آتشی در دل داشت و بچه ای
در شکم. نه در غربت دلم شاد است و نه رویی در وطن دارم.
• توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت.
• الهی سینه ای ده آتش افروز ـ در آن سینه دلی وان دل همه سوز
24 مهر 1388 |